معنی هم نشانی - جستجوی لغت در جدول جو

هم نشانی(هََ نِ)

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ نِ)

هم شکل. هم صفت. همانند.
- بر این (بدین) هم نشان، برآن هم نشان، به همین ترتیب (به همان ترتیب). مانند آنچه بوده است. همین طور:
چو کیخسرو و رستم نامدار
بر این هم نشان تا به اسفندیار.
فردوسی.
نشستند هر سه بر آن هم نشان
که گفتش فریدون به گردنکشان.
فردوسی.
بدین هم نشان تا سر کیقباد
که تاج بزرگی به سر برنهاد.
فردوسی.
بر آن همنشان کاخ بگذاشتند
به کشتی ره دور برداشتند.
اسدی

هم شکل. هم صفت. همانند.
- بر این (بدین) هم نشان، برآن هم نشان، به همین ترتیب (به همان ترتیب). مانند آنچه بوده است. همین طور:
چو کیخسرو و رستم نامدار
بر این هم نشان تا به اسفندیار.
فردوسی.
نشستند هر سه بر آن هم نشان
که گفتش فریدون به گردنکشان.
فردوسی.
بدین هم نشان تا سر کیقباد
که تاج بزرگی به سر برنهاد.
فردوسی.
بر آن همنشان کاخ بگذاشتند
به کشتی ره دور برداشتند.
اسدی

لغت نامه دهخدا

تصویری از گم نشانی — تصویر گم نشانی

گم نشانی

حالت و کیفیت گم نشان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم عنانی — تصویر هم عنانی

هم عنانی

حرکت پهلو به پهلوی هم (سواره یاپیاده)، برابری

فرهنگ لغت هوشیار

هم آشیانی

هم خانه بودن هم منزل بودن، همسری برابری: کجاباهمای سربارگاهش تواندزدن لاف هم آشیانی. (وحشی)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از گهر نشانی — تصویر گهر نشانی

گهر نشانی

عمل و شغل گوهر نشان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از بد نشانی — تصویر بد نشانی

بد نشانی

عمل و وضع بد نشان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم نشان — تصویر هم نشان

دارای یک نشان و علامت، دارای یک طرز و روش

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم زمانی — تصویر هم زمانی

هم زمانی

هم دوره بودن هم عصری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

معاشرت، مصاحبت، همدمی، منادمت

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از هم نوازی — تصویر هم نوازی

هم نوازی

ارکستر

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از هم خوانی — تصویر هم خوانی

هم خوانی

مطابقت

فرهنگ واژه فارسی سره

هم نشینی

حشر، خلط، صحبت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، همدمی

فرهنگ واژه مترادف متضاد

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

المعاشرة

دیکشنری فارسی به عربی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

Fellowship

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

fraternité

دیکشنری فارسی به فرانسوی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

vriendschap

دیکشنری فارسی به هلندی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

ہم آہنگی

دیکشنری فارسی به اردو

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

irmandade

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

hermandad

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

braterstwo

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

братство

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

ความสัมพันธ์

دیکشنری فارسی به تایلندی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

Gemeinschaft

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

persahabatan

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

חברות

دیکشنری فارسی به عبری

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

友情

دیکشنری فارسی به ژاپنی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

伙伴关系

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

братство

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

동료 관계

دیکشنری فارسی به کره ای

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

arkadaşlık

دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

সখ্যতা

دیکشنری فارسی به بنگالی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

मित्रता

دیکشنری فارسی به هندی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

fratellanza

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

تصویری از هم نشینی — تصویر هم نشینی

هم نشینی

urafiki

دیکشنری فارسی به سواحیلی